این روزها حسابی دلتگنم ...
دلتنگ کسی که نیست ...
نه عشقی در میان است ...
نه دلی که شکسته باشد ...
فقط بدجور گم شده ام ...
کمک میخواهم ...
بی منت ...
یه دیوارم اما پر از پنجرم
یه خورشیدم اما زمستونی ام
به آزادی از نوع من دل نبند
خودم تو هوای تو زندونی ام
روزهایم را
خیابان های شهر میگیرند
شبهایم را خواب های تو…
“بیولوژی” هم نخوانده باشی
میفهمی چه مرگم شده است….
حالم را ببین
مانند لیوان ترک بسته ای" شده ام که تحمل یک قطره دیگر را ندارد
بس است"
این بار دیگر میشکنم
دلــتـــنـــگــی پـــــیـــچـــیــده نــــیـــســـتـــــ . . . !
یـــــکــــ دل . . . ! یـــــکـــ آســـمــــان
یـــــکــــ بــــغـــض
و آرزو هــــای تــــــرکـــــ خـــــورده
بـــــه هــــمــــیــــن ســادگــــی
گاهی وقت ها انقدر از زندگی خسته میشوم که دلم میخواهد قبل از خواب ساعت را روی "هــــیـــــــچــــــــوقـــــــت" کوک کنم!!!
دلتنگی که شاخ و دم ندارد
وقتی باران یادت همه ی ذهنم را در برمیگیرد
و از ابر ها خبری نیست
یعنی دلتنگم...
هر صبح میخندم به تو...به آدم های خوب قصه هایم،به نقاشی هایم که اگر چه رنگی،اما سیاه و سفیدند! آنقدر میخندم که گریه ام میگیرد.ولی گریه هایم برای تو نیست،برای خودم است،خودی که سال هاست در میان کوچه پس کوچه های دلتنگی گم شده است!!
هوایی رو که تو نفس میکشی....دارم راه میرم....بغل میکنم!
تو با من بمون تا ته این سفر....من این ماهو "ماه عسل" میکنم....!
کداميـــــــن آســـمان را وعده ميــــدهي؟؟؟......
پرنـــــــده که پرواز نمــــي خواســــــت.....
او بـــــــــه دستاني که پرش مـــــــي داد عــاشـــــق بود...
هر وقـت حوصـله نـدارم ايـن همـه صفحـه رو ببنـدم و کامپيوتر رو خامـوش کنـم،کليــد سـه راهـي رو از پاييـن با پـام فــشــار میــدم...و خطـاب بـه کامپيوتـر ميگـم : فکــر کـن بـــــرق رفــت!!!
والا,چــه کاریـه یه ســاعـت طــول میـدیـن ا
به خانه می رفت
با کیف
و با کلاهی که بر هوا بود
چیزی دزدیدی ؟
مادرش پرسید
دعوا کردی باز؟
پدرش گفت
و برادرش کیفش را زیر و رو می کرد
به
دنبال آن چیز
که در دل پنهان کرده بود
تنها مادربزرگش دید
گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش
و خندیده بود
"مرحوم حسین پناهی"
آدمـای دلـتنـگ وقـتـی خـیـلـی بـهـشـون خـوش مـیـگـذره و مـیخندن، یـهـو سـرشـون
رو بـر مـیـگـردونـن اونـوری...
یکـم ثـابـت مـیـشـن..
یـواش یـواش چـشـمـاشـون پـُر اشـک مـیـشـه..
دلم کمی خدامیخواهد....
کمی سکوت...
کمی آخرت...
دلم دل بریدن میخواهد...
کمی اشک...
کمی بُهت...
کمی آغوش آسمانی...
دلم یک کوچه میخواهد بی بن بست!!!
و یک خدا!!!!
تا کمی قدم بزنیم...
فقط همین!
ϰ-†нêmê§ |